دمو |
چنان دل کندم از دنیا که شکلم شکل تنهاییست ببین مرگ مرا در خویش که مرگ من تماشاییست مرا در اوج میخوانی تماشا کن تماشا کن دروغین بودمت دیروز مرا امروز هاشا کن در این دنیا که حتی ابر نمی گرید رهایم کن
همه از من گریزانند تو هم بگذر از این تنها
فقط اسمی به جا مانده از آنچه بودم و هستم دلم چون دفترم خالی قلم خوشکیده در دستم گره افتاده در کارم به خود کرده گرفتارم به جز در خود فرو رفتن چه راهی پیش رو دارم
رفیقان یک به یک رفتند مرا در خود رها کردند همه خود درد من بودند گمان کردم که همدردند شگفتا از عزیزانی که هم آواز من بودند به سوی اوج ویرانی پل پرواز من بودند
امتیاز:
بازدید:
|
|
[قالب وبلاگ : فتا بلاگ] [Weblog Themes By : bl7.ir] |