دمو
 



نمی دانـم چـرا چندیـســت بی وقفه
دلـم در بارگاه سینه می لـــرزد
چه حالی در میان چشم من پیداست
که پیش روی من آیینه می لرزد

نمی دانم چرا چندیست دستانم
پر از سرمای سوزان زمستانیست
نمی دانم چرا ژرفای احساسم
پر از اندوه و حسرت های پنهانیست

به شب ها خواب بر چشمم نمی بارد
و تا صبح از شرار غصه می سوزم
نگاه اشک ریز و غرق رازم را
به چشم ساکت دیوار می دوزم
مرا ای کوچه های سرد در یابید
منم خاکستری در پیشگاه باد

منم افسانه ای از ذهن ها رفته
منم ته مانده خاموش یک فریاد


(هومهر ... "کلبه ایرانی")


امتیاز:
 
بازدید:
[ ۲۹ اسفند ۱۴۰۱ ] [ ۰۹:۳۹:۵۵ ] [ دمو ] [ نظرات (0) ]
ارسال نظر
نام :
ایمیل :
سایت :
پیام :
خصوصی :
کد امنیتی :
.: Weblog Themes By bl7 :.

درباره وبلاگ

دمو سایت
نویسندگان
لینک دوستان
لینکی ثبت نشده است
لینک های تبادلی
فاقد لینک
تبادل لینک اتوماتیک
لینک :
خبرنامه
عضویت   لغو عضویت
پیوندهای روزانه
پنل کاربری
نام کاربری :
پسورد :
عضویت
نام کاربری :
پسورد :
تکرار پسورد:
ایمیل :
نام اصلی :
موضوعات وب
امکانات وب