درونم آنچنان از چهره ي تاريخ چركين است،كه از هر يادگار خاطره انگيز مي ترسم

دمو

درونم آنچنان از چهره ی تاریخ چرکین است،که از هر یادگار خاطره انگیز می ترسم

من از تکرار هذیان در تب پاییز می ترسم

از این اسطوره های از تهی لبریز می ترسم

درونم آنچنان از چهره ی تاریخ چرکین است

که از هر یادگار خاطره انگیز می ترسم

برایم آنقدر از عقده های محتسب گفتند

که از گیلاس های ارغوانی نیز می ترسم

حقیقت واژه ی تلخی است در قاموس ناپاکان

زتکرار حقیقت های حلق آویز می ترسم

کلاغانی که دیگر از مترسکها نمی ترسند

به تاراج حقیقت آمدند ، برخیز می ترسم

(آرش نصیری)

[با تشکر فراوان از "پاییزبان"]

امتیاز:

بازدید:

[ ۲۹ اسفند ۱۴۰۱ ] [ ۰۹:۳۸:۰۸ ] [ دمو ] [ نظرات (0) ]

ارسال نظر
نام :
ایمیل :
سایت :
پیام :
خصوصی :
کد امنیتی :

.: Weblog Themes By bl7 :.

درباره وبلاگ

دمو سایت

نویسندگان

آخرین مطالب

از قصه منو تو چی موند بجز خاطره!

روزهای شادی و عشق حیف که چه زود میگذره!

عشق تو یاد تو یاد تو اسم تو اسم تو خاطره شد

سادست عشق یه اتفاق افتادست که دلم کم بابتش نشکست!

مثل یه قصه زیبا (خواب کوتاه) من اسمتو گذاشتم قشنگترین اشتباه

بدنبال یه رویا که دست نیافتنی بود!

مثل یه خواب کوتاه من اسمتو گذاشتم،قشنگترین اشتباه!

برترین مطالب

مادر ای والاترین رویای عشق،مادر ای دلواپس فردای عشق،مادر ای غمخوار بی همتای من،اولین و آخرین ...

بگو زندگی جهنمه تو خوبی تو بهشت! بگو بپرسه گاهی حال ما زنده ها رو!

از انتظار خسته ام و یا دلم گرفته است؟ به ذهن من نمی رسد کجا دلم گرفته است

من با همه وجودم , خود را زدم به مردن ... تا روزگار دیگر کاری به من نداشته باشد ...

در غمت تاب نیارد دل کس گر گویم ، آنچه بر این دل بی تاب و توان می گذرد

از قصه منو تو چی موند بجز خاطره!

بازندگان بازیِ شطرنج قدرت؛ نسل ماست…

مطالب تصادفی

در این سرمای زمستانی این گل های آسمانی تقدیم به همه ی شما دوستان خوبم

بی تو ز جهان حس بیگانه دارم ...

حس و حال بارونی (5 عکس - Part 8)

سرخ ‌رو باش از این عشق و سرافراز بمان . . . راه عشق است که همواره شود از خون ، رنـگ!

پسرک در هیاهوی شهر وحشی (در کوچه پس کوچه هایش) به دنبال اوست (فقط او) اما پسرک اینجا تک و تنهاست

عکس جانی دپ (من دلم میخواد به خدا اعتقاد داشته باشم و در واقع فکر میکنم که این اعتقاد رو دارم)

ای خدایا... روزگاری که گذشت ، باز دستهایم به سراغت آمد ، سر به پائین و هزاران افسوس...

چه غریب ماندی ای دل،نه غمی نه غمگساری،نه به انتظار یاری نه ز یار انتظاری

زندگی سه چیز است: اشکی که خشک میشود، لبخندی که محو میشود، یادی که میماند و فراموش نمیشود...

چقدر ثانیه ها نامردند،گفته بودند که بر می گردند... برنگشتند و پس از رفتنشان،بی جهت عقربه ها می گردند

لینک دوستان

لینکی ثبت نشده است

قالب وبلاگ

طراحی سایت

لینک های تبادلی

فاقد لینک

تبادل لینک اتوماتیک

خبرنامه

پیوندهای روزانه

قالب وبلاگ

پنل کاربری

عضویت

موضوعات وب

آرشیو مطالب

اردیبهشت ۱۴۰۲

فروردین ۱۴۰۲

اسفند ۱۴۰۱

امکانات وب