دمو
 



رفتیم و کس نگفت ز یاران که یار کو؟


آن رفته ی شکسته دل بی‌قرار کو؟


چون روزگار غم که رود رفته‌ایم و


یار حق بود اگر نگفت که آن روزگار کو؟


چون می‌روم به بستر خود می‌کشد خروش


هر ذرّه‌ی تنم به نیازی که یار کو؟


آرید خنجری که مرا سینه خسته شد


از بس که دل تپید که راه فرار کو؟


آن شعله‌ی نگاه پر از آرزو چه شد؟


وان بوسه‌های گرم فزون از شمار کو؟


آن سینه یی که جای سرم بود از چه نیست؟


آن دست شوق و آن نفس پُر شرار کو؟


رو کرد نوبهار و به هر جا گلی شکفت


در من دلی که بشکفد از نوبهار کو؟


گفتی که اختیار کنم ترک یاد او


خوش گفته‌ای ولیک بگو اختیار کو؟




(سیمین بهبهانی)


امتیاز:
 
بازدید:
[ ۲۹ اسفند ۱۴۰۱ ] [ ۰۹:۳۳:۴۳ ] [ دمو ] [ نظرات (0) ]
ارسال نظر
نام :
ایمیل :
سایت :
پیام :
خصوصی :
کد امنیتی :
.: Weblog Themes By bl7 :.

درباره وبلاگ

دمو سایت
نویسندگان
لینک دوستان
لینکی ثبت نشده است
لینک های تبادلی
فاقد لینک
تبادل لینک اتوماتیک
لینک :
خبرنامه
عضویت   لغو عضویت
پیوندهای روزانه
پنل کاربری
نام کاربری :
پسورد :
عضویت
نام کاربری :
پسورد :
تکرار پسورد:
ایمیل :
نام اصلی :
موضوعات وب
امکانات وب